اشعار ولادت حضرت عبدالعظیم (ع)

غلامرضا سازگار
مدح

آفتاب فاطمه! چشم و چراغ اهل بیت
 منشأ فضل و کرامت! صاحب لطف عمیم

 هم شریف ابن شریف ابن شریف ابن شریف
 هم کریم ابن کریم ابن کریم ابن کریم

 قبله ی دل! کعبه ی اهل ولایی! نی عجب
 گر زند بیت الحرامت بوسه بر خاک حریم

 در پی احیای دل کار مسیحا می کند
 بامدادی گر وزد از تربت پاکت نسیم

 زائر قبر تو یعنی زائر قبر حسین
 خادم کوی تو یعنی خادم حجر و حطیم

 شهر ری تا متّکی بر آستان قدس توست
 تا قیامت نیستش از فتنه ی بیگانه بیم

 نی عجب! گر سائل درگاهت از احسان کند
 دامن طفل یتیمی را پر از درّ یتیم

 چارمین نجل کریم اهل بیتی! می توان
 هشت جنّت را ببخشایی به شیطان رجیم

 لاله ی سرخ آورد از شعله ی سبزش برون
 باد اگر خاک حریمت را برد سوی جحیم

 طلعت نورانیت مرآت الله الصّمد
 طاق ابروی تو بسم الله رحمان الرّحیم

 مظهر توحیدی و در بیت دل داری مقام
 آفتاب عرشی و در شهر ری گشتی مقیم

 شاه راه زائرت انّا هدیناه السّبیل
 چل چراغ تربتت شمع صراط المستقیم

 کشور ایران سپهری کش تو عیسای مسیح
 شهر ری چون طور سینا و تو موسای کلیم

 بر مشام جان دهد در هر نفس عطر حسین
 هر کجا آرد نسیم از تربت پاکت شمیم

 این که من امروز می گردم به دور تربتت
 مرغ جانم زائر کوی تو بوده از قدیم

 دست من گر کوته است از مرقد پاک حسین
 یافتم از تربتت این جا همان فوز عظیم

 هر که در این سرزمین بر خاک تو صورت نهد
در ثواب زائران کربلا گردد سهیم

********************

محمدجواد غفورزاده «شفق»
مدح


از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت

خواندند اهل معرفت او را "نگین ری"
با آن که نام و شهرت "عبدالعظیم" داشت

از شهر بند رنج و غم، آزاد می شود
هر کس که پاس بندگی آن حریم داشت

این گلشن "حسن"، این عاشق "حسین"
با مهر و عشق و عاطفه عهدی قدیم داشت

گل واژه حدیث از آن لعل جان فزا
عطر بهار وحی و صفای نسیم داشت

از محضر سه حجت معصوم فیض برد
یعنی که ره به چشمه فوز عظیم داشت

مثل کبوتران حرم خانه "رضا"
روحی در آستان ولایت مقیم داشت

شاگرد پاک باخته مکتب "جواد"
دستی پر از کرامت و طبعی کریم داشت

از پرتو هدایت "هادی" اهل بیت
راهی به آستان خدای رحیم داشت

ایمان خویش را به امامش ارایه کرد
با آن که جان روشن و قلب سلیم داشت

با خاندان وحی پل ارتباط بود
با اهل بیت رابطهٔ مستقیم داشت

طور تجلی سه امام همام را
چون درک کرده بود، مقام کلیم داشت

شب تا به صبح شعر "شفق" را مرور کرد
مرغ سحر که زمزمه "یا کریم" داشت

*************************

حبیب چایچیان «حسان»
مدح


 به دیوار و در این بیت توحید
فروغ عترت و قرآن توان دید

بود این بارگاه روح پرور
حریم یک تن از آل پیمبر

در این جا قبر مولایی کریم است
مزار حضرت عبدالعظیم است

به اولاد حسن، او فخر و زین است
که زوارش "کمن زار الحسین" است

چو این جا شد چراغ عشق روشن
به دل ها این حرم شد پرتو افکن

بود این درگه از ابواب رحمت
در باغی ست از گل زار جنت

که اشک عاشقان، شد جویبارش
نمی گردد خزان، هرگز بهارش

تو ای زائر به تعظیم شعائر
ببوس این درگه پر نور و طاهر

بیا این جا به اشک خود وضو کن
بیا جان خود این جا شستشو کن

بپا خیز و بخوان اذن دخولش
اجازت از خداگیر و رسولش

به اذن حیدر و زهرای اطهر
به اذن یازده معصوم دیگر

قدم چون می نهی داخل از این در
بگو بسم الله و الله اکبر

زند چون حلقه بر این در گدایی
به گوش جان او آید ندایی

که ای سائل دعایت مستجاب است
محب آل عصمت کامیاب است

بخواه از رحمت حق آن چه خواهی
که بی حد است الطاف الهی

"حسان" این جا مطاف مومنین است
درِ گل زار جنت در زمین است

********************

محسن خیاطان«خاتم»
مدح


آن کس که راه پوی حریم کریم شد
از جان غلام حضرت عبدالعظیم شد

دارای حرمت است به چشم جهانیان
آن کس که زائر حرم این کریم شد

باید سلام و عرض ادب کرد با خلوص
بر حضرتش که وارث خلق عظیم شد

وارد هر آن که گشت در این بارگاه قدس
محو صفای این حرم و این حریم شد

بی بهره نیست از کرم ذات کبریا
آن عاشقی که بر سر کویش مقیم شد

بس مرده دل که زنده ز الطاف کردگار
زین بارگاه اطهر و رضوان شمیم شد

دارد به پیش پای دل خود چراغ راه
آن کس که رهسپار ره مستقیم شد

خوی حسین و وجه حسن داشت، زین سبب
مشهور خاص و عام به عبدالعظیم شد

طبعش روان ز چشمه فیاض مهر اوست
"خاتم" اگر که صاحب طبع سلیم شد

**********************

امیر حسین محمودپور
مدح


 این یا کریم مثل همه یا کریم ها
در فکر بام توست به رسم قدیم ها

"من زار" خاک ری چو "حسین بکربلا"
زائر شود هر آن که بر عبدالعظیم ها

باید نشست رو به ضریحت سلام داد
تا این که جلوه گر شود این جا کلیم ها

اصلاً بعید نیست که آقایمان کنند
وقتی طرف حساب شود با کریم ها

این شهر بی وجود شما ارزشی نداشت
با این حساب لطف شما از قدیم ها

این شهر با وجود شما قبله می شود
هر گوشه ی ضریح شما چون حطیم ها

روزی سه بار می دهمت السلام و بعد
عاشق شدن به سبک همه یا کریم ها

*********************

علی انسانی
مدح


کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفته
 صراط را ز همین راه مستقیم گرفته

 تو از عشیرۀ عشقی تو از قبیلۀ قبله
 که عطر مرقدت جنة النّعیم گرفته

 گدای کوی تو امروزه نیستم من و دانی
 سرم به خاک درت اُنس از قدیم گرفته

 همیشه سفرۀ دل باز کرده ام به حضورت
 که فیض باز شدن، غنچه از نسیم گرفته

 برین بهشت مجسّم قسم که زائر قبرت
 به کف برات نجات خود از جحیم گرفته

 همیشه عبد، حقیر است در برابر معبود
 به جز تو کی سِمت عبد با عظیم گرفته؟

 مَلک غبار زِ قبر تو تا نرُفته نرفته
 در این مُقام ، فلک خویش را مقیم گرفته

 چگونه چشم کرم زین حرم نداشته باشم
 که هر کبوتر تو ذکر یا کریم گرفته

 کسی که زائر تو شد، حسین را شده زائر
 که رنگ و بو حرمِ تو از آن حریم گرفته


********************

مهدی صفی یاری
مدح


هی تاکسی ، سلام ...ببخشید مستقیم؟
سمت بهار، کوچه گل ، منزل نسیم

اصلا چقدر می شود آقا حساب کن
دربست تا جلوی در شابدالعظیم

از انتظار خسته شدم دیر می شود
دارد دوباره حال دلم می شود وخیم

می دانی از کی آمده ام ایستاده ام؟
قبل از اذان صبح ، حدود چهار و نیم

مثل همیشه ساعتمان خواب رفته بود
مثل همیشه ...باز همان جفت یا کریم

دارد دوباره رفتن من دیر می شود
دارد دوباره ...باز همان قصه قدیم

دارد کسی برای دلم بوق می زند
هی تاکسی ...سلام ببخشید مستقیم؟



موضوعات مرتبط: حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) - مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت عبدالعظیم (ع)
[ 24 / 10 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار ولادت حضرت عبدالعظیم (ع)

حبیب باقرزاده
مدح


میل پرواز در پرم دارم
شوق رفتن به یک حرم دارم
کاش می شد که من پیاده کنم
ایده هایی که در سرم دارم
بی دلیل است نا امیدی من
حضرت صاحب کرم دارم
چه نیازی به این وآن تا که
حضرت عشق در برم دارم
مادرم گفته نوکرت باشم
هرچه دارم ز مادرم دارم

عمر من پیش پای تو طی شد
قبله من حوالی ری شد

شکر همسایه شما هستم
زائر صحن با صفا هستم
هر شب جمعه با طنین کمیل
بنده درگاه خدا هستم
من مدینه نرفته ام اما
زائر پور مجتبی هستم
تو به ما عزت و بها دادی
با وجود تو پر بها هستم
حرمت مثل صحن ارباب است
جزو زوار کربلا هستم

سفره داری کریم دارم من
شاه عبدالعظیم دارم من

صحن دل گشته باز طوفانی
شهرری شد دوباره بارانی
کاش می شد که خادمت باشم
در حریمت شوم نگهبانی
هر چه داریم از شما داریم
یکه تاز مسیر عرفانی
بعد توس و پس از قم وشیراز
چارمین نور ناب ایرانی
و چنین گفت حضرت آقا:
قبله مردمان تهرانی

سیدی پرچم شما بالاست
جده ات شخص حضرت زهراست

حاجتم را روا نما آقا
رزق من را عطا نما آقا
تو صدا کن فقط مرا سائل
من صدا می کنم تو را آقا
دست من نیست می رسم وقتی..
به حرم می شوم رها آقا
سه شب مسلمیه ی هر سال
حرمت وعده گاه ما آقا
خواهش این گدا فقط این است
یک شب جمعه کربلا آقا
حق همسایگی ادا کردی
تو مرا بنده خدا کردی

نشده قسمت شما غربت
تو ندیدی میان ما غربت

به خودش تا ابد نخواهد دید
کمی این صحن با صفا غربت
همه جانها فدای جد شما
که شده سهم مجتبی غربت
نه ضریحی نه گنبد و حرمی
قسمت او شده چرا غربت ؟
دست در دست مادرش بود و ...
سهم او بین کوچه ها غربت

ناگهان دید مادرش افتاد
جلوی دیده ترش افتاد

********************


محمد بیابانی
مدح



گاهی مسیر عشق طولانی و باریک است
این راه، پر پیچ و خم است و غرق تشکیک است
دنیای شهر من اگرچه گاه تاریک است
احساس من این است که خورشید نزدیک است

هر چند تا خورشید راهی دور را دارم
در شهرم اما شعبه ای از نور را دارم

با اینکه از این خاک هستم اهل ایرانم
در خانه ام بر خان آل الله مهمانم
عمریست زیر دین سلطان خراسانم
در شهر تهران نیز این را خوب می دانم

روزی خور لطف حضور یک کریمم من
چون میهمان خان شاه عبدالعظیمم من

ما از شراب گندم این خطه مِی داریم
از این شراب ناب، مستی ها ز پی داریم
دیگر هوای جنت و فردوس، کی داریم؟
وقتی جنانی را نهان در خاک ری داریم

درّی ز دریای ولا را در صدف داریم
یکجا مدینه، کربلا، مشهد، نجف داریم

همسایه زیر سایه ات عمریست آرامم
از کودکی جلد تو و این دانه و دامم
با آب سقا خانه هایت تر شده کامم
شب های جمعه در حریمت گرم احرامم

شب های جمعه روضه دار اهل تهرانی
با زائران یا نور یا قدس می خوانی

عبدالعظیمی و تو را تعظیم، مرسوم است
هر کس که منکر شد تو را از فیض محروم است
اوج مقاماتت برای شیعه معلوم است
در ذیل اوصاف تو تصدیقات معصوم است

با چار معصوم زمانت همنفس بودی
بعد از امامانت برای شیعه بس بودی

تو کیستی که از سراپایت خدا جاریست
در غربت نام تو حسّی آشنا جاریست
در گلشن جود تو عطر مجتبی جاریست
در هر سلام زائرانت کربلا جاریست

ما را به سمت کربلا چشم تو راهی کرد
باب محرم را تو بر ما باز خواهی کرد


********************

عـارفه دهــقانی
مدح


گرچه شبیهِ وضعِ شهرِ خود وخیمیم
ما همچنان پابندِ آن عهدِ قدیمیم

تهران اگرچه مثلِ مشهد،مثلِ قم نیست
ما هم کنارِ سفره ی شاهِ کریمیم

شاهی که خود لقمه برای ما گرفته
ما نیز در کارِ غلامانش سهیمیم

عطرِ گلابش را گرفتیم...آنقَدَرکه
در پیچ و تابِ زلفِ او همچون نسیمیم

گفتند او باب الحوائج بوده و هست
ما همچنان محتاجِ جنّاتُ النَعیمیم

ضامن شده امشب براتِ کربلا را
از چه دگر در غصّه...در امّید و بیمیم؟!

ما را ازین پس کربلا رفته بدانید!
ما زائرانِ حضرتِ عبدُالعظیمیم


********************

قاسم نعمتی
مدح


ری قبله گشته با حرم سیدالکریم
عزت گرفته با قدم سیدالکریم
عقده گشای قبر خراب حسن شده
صحن و سرای محترم سیدالکریم
عیسای شهر ما نفسش مجتبایی است
اعجازها نموده دم سیدالکریم
از کودکی شفای مرا مادرم گرفت
وقت نماز با قسم سیدالکریم
در روز حشر هم همگی قد علم کنیم
در زیر بیرق و علم سیدالکریم
هر کس که پیر گریه شده از غم حسین
سیراب گشته با کرم سیدالکریم

بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم
حال و هوای کرببلا دارد این حرم

عبدالعظیم آمد و عبد خدا شدیم
با عشق اهل بیت دگر آشنا شدیم
دنیا و آخرت همه ی فخر ماست این
همسایه ی عزیز دل مجتبی شدیم
شکر خدا که صاحب ما با کرامت است
شکر خدا که بر سر کویش گدا شدیم
یک بار اتفاقی از این صحن رد شدیم
یک عمر چون نسیم سحر با صفا شدیم
چون ریشه های پرچم سبزش بدست باد
در هر طواف زائر کرببلا شدیم
دانی زچیست این همه شان و مقام او
دانی ز چیست ریزه خور این سرا شدیم
فرمود امام شیعه (( انت ولینا ))
عبدالعظیم ما همه از تو رضا شدیم

بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم
حال و هوای کرببلا دارد این حرم

اینجا چونان ملائکه در رفت و آمدیم
مهمان خانواده ی آل محمدیم
پای ضریح حضرت طاها مدینه ایم
پای ضریح حضرت حمزه به مشهدیم
معصوم گفته بر در دیوار این حرم
ما عطر سیب از حرم کربلا زدیم
عشاق این دیار همه گریه کن شدند
ما هم به این امید در این خاک آمدیم
مدیون مهربانی زهرا شدیم ما
ممنون این همه کرم و لطف بی حدیم
جامانده ایم از سفر کربلا ولی
در این دیار بر همه عالم سرآمدیم
شب های جمعه گریه کنان کنج این حرم
انگار صحن کرببلا رو به گنبدیم

بیهوده نیست خیل گدا دارد این حرم
حال و هوای کرببلا دارد این حرم

ای شاه سر بریده عزیز خدا حسین
این سرزمین گرفته شمیم تو را حسین
با هر سلام در حرم سیدالکریم
پر می کشیم تا حرم کربلا حسین
این خاک بوی خون گلو را گرفته است
این سرزمین برای تو شد خون بها حسین
مقتل نوشته روی تنت پا گذاشتند
در زیر دست و پا ، زده ای دست و پا حسین
مقتل نوشته پیکر تو نرم گشته بود
با هر نسیم جسم تو شد جابجا حسین
مقتل نوشته حد حرم را چهل زراع
رفته تن بدون سرت تا کجا حسین
مقتل نوشته ضربه به پهلوی تو زدند
حتما" شبیه مادرتان بی هوا حسین
مقتل نوشته راس تو را بد بریده اند
چون از جلو بریده نشد از قفا حسین
مقتل نوشته دست به گیسوی تو زدند
یک عده گرگ های بی حیا حسین
مقتل نوشته دست تو از مچ بریده شد
با خنجری شکسته و با ضربه ها حسین
مقتل نوشته زیر گلو نحر گشته بود
پهنای نیزه شد به گلوی تو جا حسین
هر ضربه را برای رضای خدا زدند
شمشیر ، نیزه ، سنگ و حتی عصا حسین


**********************

غلامرضا سازگار
مدح و ولادت


ای جان حسن به پیکر ری
ای ظلّ همات بر سر ری
در دامن خاک آیه ی نور
در سینه ی پاک گوهر ری
ماه فلک شرافت و قدر
خورشید بلند اختر ری
با فیض تن تو می دهد روح
نام خوش روح پرور ری
تو خیر کثیر مجتبایی
ای خیر کثیر و کوثر ری

هم عبد عظیم و هم عظیمی
هم نجل کریم و هم کریمی

جود و کرم تو بی نهایت
از لطف خدا کند حکایت
گلدسته ی آستان قدست
در ری شده مشعل هدایت
در یک کرمت هزار دریا
در هر سخن ات هزار آیت
در سینه ی تو یم احادیث
دَر لعل لبت دُرِ روایت
در موج بلا و سیل طوفان
مهر تو کند زما حمایت

ای گنج خدا به سینه ی ری
پیغامبر مدینه ی ری

تو چشم و چراغ مجتبایی
فرزند علیّ مرتضایی
مولایی و سیّد الکریمی
آقایی و نجل مجتبایی
هر چند غریب شهر خویشی
در کلّ وجود آشنایی
هم قبله ی جانِ مردم ری
هم کعبه ی آرزوی مایی
مانند عموی خویش عبّاس
از خلق جهان گره گشایی

ما دست تهی رسیده از راه
تو باب حوائج الی الله

دل گم شده و تو رهنمایش
جان عبد تو و تو مقتدایش
ایران چو حجاز و تو چو کعبه
ری طوس تو حضرت رضایش
در کوی تو مستجاب گردد
هر کس که کند دعا دعایش
هر کس به زیارت تو آید
بخشند ثواب کربلایش
بر خاک تو هر که گذارد
گل بوسه ی آسمان به پایش

صد قافله دل به بار گاهت
تنها به امید یک نگاهت

تو ماهی و زائرین چو هاله
ما خار ره و تو باغ لاله
اوصاف تو در سخن نگنجد
حتّی به هزارها مقاله
جان ها ز کرامتِ تو حیران
دل ها به محبّت تو واله
سیمای تو کلّ سوره ی نور
گفتار تو آیت جلاله
در باغ ادب نکوترین گل
از نسل حسن بهین سلاله

رخسار تو را قمر ندارد
مثل تو حسن پسر ندارد

تو جان گرامی جهانی
تو در تن ری جهان جانی
رخشنده تر از هزار ماهی
هر چند به خاک ری نهانی
تابنده ستاره ی ولایت
خورشید هزار آسمانی
در متن کتاب حقّ درخشان
در جمع ائمّه جاودانی
چون نور به چشم مردم ری
چون روح به جسم ما روانی

ایمان ز تو اعتبار دارد
ایران به تو افتخار دارد

مدح تو فزون تر از شماره
کار تو کرامت هماره
صحن تو به شهر ری درخشد
بر اهل سپهر چون ستاره
هر صبح بُود ولادت تو
هر روز بوُد تو را هزاره
از شوق تو دامن دل ما
چون لاله شده هزار پاره
از ما به سوی تو عرض حاجت
از تو به کرامتی اشاره

تو در قلب ما مقیمی
بالله که سیّد الکریمی

من زائر سیّد الکریمم
دادند جلالتی عظیمم
آید به مشامم ام بوی جنّت
از چار طرف در این حریمم
در چشم بهشت نقش پایم
از خشم جحیم نیست بیمم
از خاک درش غبار جنت
بر چهره پرا کند، نسیمم
چون بوسه زنم به تربت او
با زائر کربلا سهیمم

این خاک، دم حسین دارد
عطر حرم حسین دارد

ای مردم ری زهی سعادت
اینجاست وقوف تان عبادت
همسایه ی سیّد الکریمید
دارید به حضرتش ارادت
ریحانه ی مجتبی که او را
احسان و کرامت است عادت
از بنده گی درش شما را
بر خیل ملک بود سیادت
بام و در ری دهند فردا
بر عزّت و مجدتان شهادت

در سایه ی خجل مجتبایید
انگار مقیم کربلایید

اینجاست تجلّی هدایت
اینجاست ستاره ی ولایت
اینجاست مقام قرب معبود
اینجاست بهشت بی نهایت
اینجاست مقام آن که حُسنش
از حُسن حَسن کند حکایت
خوانید به هر کتیبه ی آن
هم علم حدیث، هم روایت
ماراست به کوی او گدایی
اوراست به سوی ما عنایت
«میثم» به کنار حائر او
افتاده به پای زائر او

**********************

قاسم نعمتی
مدح


ای بلندای عشق قامت تو
ای سلام خدا به ساحت تو

خاک بوس سیادت تو زمین
جایگاهت ولی به عرش برین

آسمانی ترین مسافر  خاک
قدر و شان تو کی شود ادراک

ای ذراری حضرت زهرا
بندهٔ با ارادت زهرا

افتخارت همین بس ای والا
باشی از نسل سیدالنُّجبا

بس که بودی تو فاطمه سیرت
مصطفایی منش علی صولت

در سماوات چون ستاره شدی
تو اباالقاسمی دوباره شدی

نور توحید در نگاهت بود
تربت عشق سجده گاهت بود

ذکر تحلیل با تکان لبت
چشمهٔ نور در نماز شبت

ای هدایت گر هدایت ها
راوی صادق روایت ها

بس که در عشق مستدامی تو
دست بوس چهار امامی تو

تا لبت عرضه ای ز دین کرده
معرفت پیش تو کم آورده

اعتقادت ز بس که بنیادیست
صله اش لطف حضرت هادیست 

بهر تحصین تان بگفت آقا
انت انت ولیّنا حقا

تو غرور اصالتی منی
حسن محضی حسین در حسنی

آبرودار خاک مایی تو
صاحب ملک خون بهایی تو

تو صفا بخش دین و آیینی
عزت سرزمین باکینی

ملک ری از تو آبرو دارد
پای تو هستِ خویش بگذارد

چه بگویم ز قدر والایت
چه بگویم ز شان عظمایت

وصفت این بس ز بس عظیمی تو
حضرت سیدالکریمی تو

شاه زاده! گدای خود دریاب
رهگذر! خاک پای خود دریاب

پیرمرد عصا به دست حجاز!
یک نظر سوی خاکیان انداز

قبله خاک ما شده حرمت
چشم امید ماست بر کرمت

هر دمی از زمانه دل گیرم
راه صحن تو پیش می گیرم

ای قرار دل هوائی من
مرهم زخم کربلایی من

ای به دل دادگان تو نور عین
ای نگار همیشه شکل حسین

کوی تو رنگی از خدا دارد
خاک تو بوی کربلا دارد

ای فرستاده رسول الله
جانب خون بهای ثارالله

تویی آن یار بی قرین دلم
هر شب جمعه همنشین دلم

با علی عهد عشق بستی تو
سفره دار کمیل هستی

بشنو این درد دل ز نوکر خود
نوکر بی قرار و مضطر خود

چه بگویم که قوم نامردان
ملک ما را فروختند چه گران

قلب ام الائمه آزردند
تا ابد آبروی ما بردند

وای بر ما بر سرشک دو عین
قیمت خاک ماست خون حسین

آری این است با تو درد دلم
تا قیامت ز مادرت خجلم

تحفه ای می دهی که هدیه کنم
کمکم کی کنی که گریه کنم

حق بده گر ز غصه دل خونم
قدر یک عمر گریه مدیونم

گر که نقشم بر آب شد تو ببخش
گر که شادی خراب شد تو ببخش

حرمت گر چه کربلا باشد
کربلا کرب و البلا باشد

کی در این جا سری بریده شده
معجری از سری کشیده شده

کی در این جا عطش جگر سوزاند
جگر یک پدر پسر سوزاند

باورم نیست شور و زمزمه را
کربلای بدون علقمه را

کربلا دیدنیست با یاسش
با دو گلدسته های عباسش

حاجتی دارم از تو شاه کریم
حضرت عشق واجب التعظیم

خواهش سائلت ادا فرما
خاک من خاک کربلا فرما

***********************

سید هاشم وفایی
مدح


 نام گرامیش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود

گر از کرامتش همه کس فیض می برد
از نسل خاندان امامی کریم بود

عطر حدیث آل رسول از لبش چکید
در مکتب فضیلت و تقوا فهیم بود

تنها نبود پیک خوش الحان باغ عشق
پرهیزگار و عابد و زاهد، حکیم بود

آموخت درس بندگی از اهل بیت نور
محبوب پیشگاه خدای علیم بود

غیر از خدا نداشت نیازی به هیچ کس
در عمر خویش صاحب طبعی سلیم بود

لبخند مهربانی و گرمش چو آفتاب
دست نوازشی به سر هر یتیم بود

گل سیرتان عشق به مدحش سروده اند
اخلاق او لطیف تر از هر نسیم بود

پیوسته او به منزل مقصود می رسید
زیرا صراط زندگی اش مستقیم بود

هفتاد و نه بهار ز عمرش گذشت و باز
در سایه امید و ولایت مقیم بود

در گلشن همیشه بهار حریم او
هر گل که دیده ایم به ناز و نعیم بود

هر کس که رو نمود بر این آستانه گفت
این بوستان عشق بهشتی شمیم بود

پروانه بهشت به دستش دهد خدا
هر کس که زائر حرم این کریم بود

عبد حقیر اوست "وفایی" اگر چه باز
دل در جوار حضرت عبدالعظیم بود



موضوعات مرتبط: حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) - مدح

برچسب‌ها: اشعار ولادت حضرت عبدالعظیم (ع)
[ 24 / 10 / 1394 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت حضرت عبدالعظیم(ع)

* كعبه خاكيان افلاكي*

سر خوش از بادة حضور شود
مثل آيينه غرق نور شود

مي‌شود در فضا طنين انداز
كرده درهاي آسمان را باز

سمتِ اين بارگاه نوراني
مي‌پرد در فضاي روحاني

اقتدا مي‌كنم به حضرت او
دلم از گرمي محبّت او

با من « أمّن يُّجيب » مي‌خواند
دل من از حبيب مي‌خواند

از شميم حبيب سرشار است
بَسْكه از عطر سيب سرشار است

فطرت پاك او اگر حسني ست
كه تبار عقيق او يمني ست

كه به دور از گناه و ناپاكي ست
كعبة خاكيان اَفلاكي ست

آفتاب ولا سه اختر را
« حمزه» و « طاهر » و « مطهّر » را

حرم با شكوه اين وادي
وز عنايات حضرت هادي

شده عمري كبوتر حرمش
وز دل ما جدا مباد غمش

صبح صادق كه مي‌دمد دل من
از تماشاي جلوه زار پگاه

نغمة آسماني توحيد
مي‌پرد باز پلك من كه : خدا

مي‌وزد از مناره عطر اذان
دل من با فرشتگان خدا

به نماز ايستاده مُلك و مَلك
جانم از شوق دوست سرشار است

آسمان و زمين به گاه قنوت
فارغ خويش و فارغ از عالم

بيشتر از هميشه صحن و رواق
حرمش بوي كربلا دارد

رنگ و بوي حسين را دارد
از فروزنده گوهرش پيدا ست

آسماني شده ست دامن او
مرقد پاك و آسماني او

در مدارش به گردش آورده ست
قدر او ، حُرمت دگر بخشيد

از سه خورشيد ، نور مي‌گيرد
حجّت هشتم و امام نهم

طاير پر شكستة‌دل من
مهرش از جان ما مبادا دور

محمد علي مجاهدي

**********************************
 

* كعبه اجلال*

تا خطّه ي ري بوي تو آمد به مشامش
سرزد به سما بوي خدا از دَرو بامش

آرند ملايك همگان عرض سلامش
تا مذهب خود عرضه كند نزد امامش

بي مهر شما بوي بهشت است حرامش
ري گشت سپهر و تو شدي ماه تمامش

بردند زمين ها همه حسرت به مقامش
كز كوثر عرفان تو شيرين شده كامش

لطفي كه شماريد در اين كوي غلامش
هركس كه سلامي دهد از دور به قبرت

در قدر و شرف بنده همانند تو بايد
با طاعت كونين اگر بنده در آيد

ايران ز تجلّاي تو شد كعبه اجلال
تا پيكر پاك تو نهان گشت به خاكش

من رشک به آن تشنه برم اي يم توحيد
«ميثم»نه ثنا خوان شما بوده از آغاز

گر قبر حسن جدّ تو دور از نظر ماست
ري يثرب و قبر تو بقيع دگر ماست

غلامرضا سازگار(میثم)
 
**********************************

* همای بلند آشیان دل*

آريم رو به سوي تو يا سيد الكريم
باشد ز نور روي تو يا سيد الكريم

جان پر كشد به كوي تو يا سيد الكريم
باشم به گفتگوي تو يا سيد الكريم

مي‌نوشم از سبوي تو يا سيد الكريم
باشد ز آبروي تو يا سيد الكريم

باشد ز خُلق و خوي تو يا سيد الكريم
نابود باد عدوي تو يا سيد الكريم

مائيم و عشق روي تو يا سيد الكريم
نور ولا اگر كه بتابد به جان ما

هر لحظه ، اي هماي بلند آشيان دل
تا در حريم ياد تو لب باز مي‌كنم

من باده ولاي علي را به صبح و شام
آري اگر كه حاجت ما مي شود روا

اين حُسن خُلق مردم ايران زمين ما
عبدالعظيمي و خَلَف پاك مجتبي

هر شب "فراز "با گل نور نگين ري
آيد به جستجوي تو يا سيد الكريم

محمد تقي مرداني "فراز"

**********************************
 

* مقيم كوي صفا*

گر به کوی صفا مقیم شوی
زائر سیّد الکریم شوی

گر ز خمخانه اش عبورکنی
مستی از باده ی حضور کنی

دیده را از غبار راه بشوی
خویش را در حریم دوست بجوی

آشنایی نشانه اش اینجاست
عشق دار الزیّاره ی دل هاست

خضر اگر عمر جاودان دارد
سر بر این طرفه آستان دارد

چیست این قبّۀ بلند آیین؟
کیست این روشنای اهل یقین؟

کیست این روح بخش راه کمال؟
آشنای مقام احمد و آل

کیست این پیرو ولایت ناب؟
روح تفسیر آیه های کتاب

عشق از چشم خون فشان پیداست
منزل از گرد کاروان پیداست

معرفت گر به جانت آمیزد
رستگاری به دامنت ریزد

عصر غیبت که دور وانفساست
سایۀ امن ، آستان ولاست

جعفر رسول زاده(آشفته)

**********************************

* آستانه ري*

از دست غم به ساغرمَي مي برم پناه
بي جا چرا به بهمن و دي مي برم پناه؟

بر سيد الكريم به ري مي برم پناه
ديگر كجا به درگه "كي"* مي برم پناه؟

زان بردرش چو حاتم طي مي برم پناه
زين پس به آستانه ی وي مي برم پناه

هر دم كه من به نغمه ني مي برم پناه
از عمر شصت و پنج بهارم گذشته است

شد بسكه تنگ عرصه گيتي براي من
تا بارگاه حضرت عبدالعظيم(ع) هست

صدها هزار حاتم طي ريزه خوار اوست
طي شد زمان عمر به بی حاصلي"بسيط"

مصطفی طايي شميراني(بسیط)
*.منظور ، کیخسرو یکی از شاهان ایران زمین است.

**********************************
 

* چلچراغ معرفت*

مرغ طبعم شهپر جان باز كرد
تا سويداي فلك پرواز كرد

تا به قاف قرب یزدان پر كشيد
هفت باب عشق را شيرازه كرد

مانده ی دردي كشان را سر كشيد
محو روي ماه صاحبخانه شد

دل به عشق يار رويايي سپرد
از كم و بيش جهان بر خاستن

بر وصال عشق حق نائل شدن
رفتن آنجايي كه خاطر خواه اوست

تا شدن بيرنگ ، هم رنگ خدا
سر براه عشق داور باختن

جسم قطعه قطعه ، سر از تن جدا
در حريم قرب حق خلوت نشين

در جوار حضرت عبدالعظيم
چلچراغ عشق از او روشن است

در حريم او شريعت پايدار
بنده حق حضرت عبدالعظيم

حلقه ی دين وشريعت را نگين
بود درس مكتب او پابجا

مجتبي را نور چشم چارمين
عالم برجسته علم الكتاب

مردم ري را وجودش افتخار
نجل پاك حضرت حبل المتين

يادگار حضرت ختمي مآب
ياد او آرام بخش جسم و جان

از نبي بر اين نبيره آفرين
اين سرا را كرده چون عرض نجف

طاهري پاك و شريف و اطهري
داده قرب و منزلت بر اين زمين

اين حرم باشد هماره محترم
تا به اواَدناي جانان پر كشيد

كام از صهباي ايمان تازه كرد
جام از خُمخانه داور كشيد

سر خوش و سر مست از پيمانه شد
دست اندر كهكشان عشق برد

عشق يعني روي جانان خواستن
عشق يعني يكسره يكدل شدن

عشق يعني مردن اندر كوي دوست
عشق يعني خالي از رنگ و ريا

عشق يعني با بلا ها ساختن
عشق يعني خون حق در كربلا

عشق يعني جسم خونين برزمين
عشق اگر جوئي قدم زن چون نسیم

او كه عشقش تارو پود دامن است
عِلم دين را عالم و خدمت گذار

او كريم و جدّ و باب او كريم
روح عُلوي در ميان ماء و طين

با رضا وهادي ، ابن رضا
هست اين صاحب كمال پاك دين

شمع ايوان حريمش آفتاب
مكتب علم الحديثش پايدار

از شرافت ماهش اندر آستين
برده ارث معرفت از بوتراب

بارگاهش مأ من درماندگان
آستانش خطّة ري را نگين

حمزه موسي بن جعفر كز شرف
خفته بر اين خاك طاهر گوهري

او بود نجل امام چارمين
با وجود اين ذوات ذوالکرم

حسن صالحي خميني

**********************************
 

* شهاب معرفت*

خفـتـه در ايـن بـارگـــه دُرّ خوشـاب معــرفـت
مظـهـــر ذات الــهـــي آفِـتــــابِ مـعــرفـت

روشني بخش دل عالم، شهاب معرفت
چشمه سار روح افزاي سحاب معرفت

اوسِتاد آگه علم الكتاب معرفت
اَنتَ مولانا بحق، اي ماهتاب معرفت

برمشام جان رسد بوي گلابِ معرفت
گر بنوشـد (صالح) از شهد شراب معرفــت

مي درخشد بارگاهش تا فراسوي زمان
ريزش باران رحمت بر كويرستان دل

حافظ آيات حق و ناقل علم حديث
روحبخــش اهـل ايمان حضرت عبدالعظيم

در جوارت حمزه و طاهر بُوَد كز خاكشان
مي بَــرَد ره تا حـريم كبـريـاي منـزلــت

سیّد محمّد صالحی کوشا

**********************************
 

* چراغ روشن عشق*

فروغ عترت و قرآن توان ديد
حريم يك تن از آل پيمبر

مزار حضرت عبد العظيم است
كه زوّارش"كَمَن زارَ اَلْحُسَين"است

به دلها اين حرم شد پرتوافكن
دَرِ باغي ست از گلزار جنّت

نمي گردد خزان , هرگز بهارش
ببوس اين درگه پر نور و طاهر

بيا جان خود اينجا شستشو كن
اجازت از خدا گير و رسولش

به اذن يازده معصوم ديگر
بگو بسم الّه و ، الله اكبر

به گوش جان او آيد ندائي
محبّ آل عصمت كامياب است

كه بي حد است الطاف الهي
به ديوار و در اين بيت توحيد

بُوَد اين بارگاه روح پرور
در اينجا قبر مولايي كريم است

به اولاد حسن ,او فخرو زين است
چو اينجا شد چراغ عشق روشن

بُوَد اين درگه از ابواب رحمت
كه اشك عاشقان , شد جويبارش

تو اي زائر به تعظيم شعائر
بيا اينجا به اشك خود وضو كن

بپا خيز و بخوان اذن دخولش
به اذن حيدر و زهراي اطهر

قدم چون مي نهي داخل از اين در
زند چون حلقه براين در گدائي

كه اي سائل دعايت مستجاب است
بخواه از رحمت حق آنچه خواهي

(حسان) اينجا مطاف مومنين است
در گلزار جنّت در زمين است

حبیب چایچیان (حسان)

**********************************
 

* مهر پر فروغ*

هر كس شود بخاك ري از معرفت مقيم
باشد پناه مرحمت سيّدالكريم

از بسكه صحن و گنبد او با صفا بود
باشد بسان عرش خداي جهان عظيم

بوي عبير مي وزد از تربتش مدام
گويا كه از بهشت برين مي رسد نسيم

باشند عرشيان به طواف مزار او
هستند قدسیان همه بر درگهش مقيم

از بس حريم محترمش دلربا بود
آيد پي زيارت او با عصا كليم

عطر فرح فزاي مزارش علي الدّوام
باشد چنانچه مي رسد از باغ گل ، شميم

اي مهر پر فروغ جهانتاب عارفان
وي گوهر معاني حق ، باسط النّعيم

گلدسته هاي صحن تو ای سبز تر زِ عشق
چون گنبدت بعرش زند طعنه مستقيم

"خائف" هرآنكه سر نهد او را به آستان
اجر كثير مي دهدش خالق رحيم

حسین زارعی (خائف)

********************************** 

* آفتاب اهل کمال*

گشت مرآت ذات بي همتا
چشمش از ذوق دوست شد بينا

ريخت بيرون ز سينه حرص وهوا
غرق آرامش و بري زِ ريا

هم خواصش شدند ره پويا
كرد بيرون ز سنگ خاره گيا

زرد رويي هميشه از تو جدا
مدد و عزّ و حكمت و تقوا

افتخار مدام آل عبا
مي كند هر دقيقه كسب ضيا

آن علي سيرت و حسن سيما
هست در قاب سينه اش پيدا

مي كشد ، موم از دل خارا
طرب انگيز چون نسيم صبا

سر ز قدرش كشد به عرش عَلا
هست خاكش چوخاك كرب وبلا

بوسه بر خاك سيدالشهدا
سر نپيچید از خط مولا

كه چنين شد مقام او والا
كرد روزي بيان بليغ و رسا

كه تو هستي ز دوستان ما را
ثمر بوستان صبر و رضا

مثل يك شام سخت و بي فردا
باد تا روز حشر پا برجا

زود بيند مراد خويش روا
درجنان در برش كند ماوا

هر كه شد بهره ور ز جام ولا
قلبش ازشوق دوست شد لبريز

حُبّ غيري نماند در دل او
از درون و برون وجودش شد

هم عوامش شدند رهرو راه
مثل باد بهار شادي بخش

روي بنما به سوي او كه شود
يعني از سيّد الكريم طلب

عبد ربّ عظيم عبدالعظيم
آفتابي كه آفتاب از او

درُّ درياي آل پيغمبر
نور ايمان و دانش و عرفان

نام آن سرور از عنايت حق
باد لطفش براي اهل كمال

خاك پاكش كه هست قبله جان
آنكه فرمود حضرت هادي

بوسه به درگهش بزن كه بُوَد
ذرّه اي در تمام عمر شريف

عمري از رهبري اطاعت كرد
بر امام دهم عقايد خويش

در جوابش امام فرمودند:
شجر باغ حلم و تمكين بود

باد عمر عدوي نسل نبي
دوره ی دوستدار حضرت او

"واشقاني" كه هست خاك درش
نيز هر كس كه بوسه زد به درش

حسن واشقاني

**********************************

* چشمه ی فیّاض*

از جان غلام حضرت عبدالعظيم شد
آنكس كه زائر حرمِ اين كريم شد

بر حضرتش كه وارث خُلقِ عظيم شد
مَحو صفاي اين حرم و اين حريم شد

آن عاشقي كه بر سر كويش مقيم شد
زين بارگاه اطهر و رضوان شميم شد

آنكس كه رهسپار ره مستقيم شد
مشهور خاص و عام به عبدالعظيم شد

"خاتم" اگر كه صاحب طبع سليم شد
آنكس كه راهپوی حریم كريم شد

داراي حُرمت است به چشم جهانیان
بايد سلام و عرض ادب كرد با خلوص

وارد هر آنكه گشت در اين بارگاه قُدس
بي بهره نيست از كرم ذات كبريا

بس مرده دل كه زنده ز الطاف كردگار
دارد به پيش پاي دل خود چراغ راه

خوي‌حسين و وجه‌حسن داشت‌ ،زين‌ سبب
طبعش روان ز چشمة فيّاضِ مهر اوست

محسن خياطان خاتم

**********************************
 

* كربلا و ري*

خاک ری نالید در پیش خدا
کای حکیم السّر ، ولی الاولیا

صاحب هستی امیر کائنات
سرّ وحدانیّت ذات و صفات

آفریدی نور و نار و آب و خاک
در دو عالم "لیس معبود سواک"

ای مسبّب از تو پیدا هر سبب
تو توانایی ، تو خلّاقی ، تو رب

انبیا را امر تو انگیخته
مهرشان با مهر تو آمیخته

بر گزیدی از میان آن همه
یک محمّد یک علی یک فاطمه

نسل شان شایسته و والا مقام
صاحب رایند و مولا و امام

از تبار آن نبی و آن ولی
خلق کردی یک حسین بن علی

پرده ای از عشق خود بالا زدی
مهر او را نقش بر دلها زدی

حرمت دلدادگی نام حسین
هفت دریا تشنه جام حسین

من چو او خاکم ولی در این جناس
کربلا را کی کنم با خود قیاس؟

کربلا نور است و من ظلمانی ام
او همه آیینه من حیرانی ام

آن زمین خاک شهیدان خداست
من ری ام آن جا دیار راز هاست

خجلتی اندوه حرمانم شود
قاتلش می خواست سلطانم شود

من شدم انگیزه تا دستی پلید
تیغ بر آیینۀ قرآن کشید

او به سودای حرام ملک ری
راه دنیا تا جهنم کرد طی

نحس بود این آرزو بر ابن سعد
مبتلای کفر قبل و ، ظلم بعد

شد چنین اسرار غیبی ملهمش
نکته ای گفت و زدود از دل غمش:

دل به غم مسپار ای خاک وسیع
نزد ما داری مقامی بس رفیع

ای زمین از ابر ، بارانت رسد
چون صدف درّی به دامانت رسد

از بهشت معرفت اینجا دری ست
از ولایت جلوه گاه دیگری ست

ای تو آرام دل لبریز بیم
مشهد نور خدا عبد العظیم

خاک ری ، چون عشق ایمن می شوی
از گل توحید گلشن می شوی

هر نگاهت عالم آرا می شود
هر دلی اینجا مصفّا می شود

از فرشته آید اینجا زمزمه
رحمت حق بر محّب فاطمه

از تبار مجتبی نسل کرام
بهره مند از صحبت چندین امام

در ولایت نقش بند معرفت
رفعت روح بلند معرفت

اهل بیت و محورش را می شناخت
او امام و رهبرش را می شناخت

نزد مولا در فروع و در اصول
دین خود را عرضه کرد و شد قبول

هجرت او را نشان بند گی است
آری آری در شهادت زندگی است

شعر من ای آسمانی حال من
ای سکوت و شور و قیل و قال من

خسته منشین در حریم وصل یار
نشئه ای از جام مشتاقی بیار

گر سفر نزدیک آید یا که دور
می وزد عطر دل انگیز حضور

می رباید دل صفای این حریم
قدسیان را ذکر یارب العظیم

زائران اینجا حسینی مذهب اند
کربلا در کربلا تاب و تب اند

یک توسّل عشق در این بارگاه
می برد دل را به سوی قتله گاه

اشک اینجا گوهر و آیینه است
قیمتی گر هست این گنجینه هست

لطف خوبان کرامت دیدنی ست
این رواق با صفا بوسیدنی ست

اهل ری در خیمه حق ایمن اند
مومنان با دشمن دین دشمن اند

تا خراسان و قم و ری جان ماست
هفت وادی معرفت ایمان است

جعفر رسول زاده (آشفته)

**********************************
 

* نجل کریم آل محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلم)*

اي اهل فيض تشنه ی جام ولاي تو
اي اوفتاده جود و كرامت به پاي تو

من كيستم كه مدح بگويم براي تو
تنها نه اهل ري همه عالم گداي تو

از آفتاب روي محمّد(ص) نماي تو
بردار سر كه در دل ما هست جاي تو

علم حديث درسخن دلرباي تو
واجب بود زيارت صحن و سراي تو

بر شاعري سلام كه گويد ثناي تو
بر شهر ري درود كه شد نينواي تو

ايران نيازمند بود بر دعاي تو
آرند سجده بر حرم با صفاي تو

رو آورد به جانب دارالشّفاي تو
اي نجل مجتبي كه دو عالم فداي تو

چون مرغ جان به جانب دارالولاي تو
گردند دور گنبد و گلدسته هاي تو

هر كس به هر طريق شود آشناي تو
بسته به هم حوائج ما و عطاي تو

هر صبح و شام خون جگر شد غذاي تو
ري هم گريست بر تو و انزواي تو

در خاك تيره رفت چو قدّ رساي تو
در روز رحلت تو و بزم عزاي تو

ديگر نشد بريده گلو از قفاي تو
خورشيد ني نگشت رخ دلرباي تو

ديگر نشد حصير كفن از براي تو
چوب جفا به لعل لب جانفزاي تو

«ميثم» هماره اشگ فشاند به پاي تو
اي دامن مدينه ري ، كربلاي تو

ريحانه امام حسن ، سيدالكريم
مدح تو را امام زمان تو گفته است

نجل كريم آل محمّد(ص) تويي تويي
ماه حسن ، كه نور گرفتند اهلبيت

جسم مطّهر تو و آغوش خاك ري
آيات وحي در نفس روح پرورت

بر اهل ري نه ، بر همه عالم وجود
بر زائري درود كه گردد به دور تو

بر اهل ري سلام كه همسايه تواند
در موج فتنه هاي اجانب خدا گواست

نبود عجب كه هر شب و روز اولياي حق
بيمار نا اميد ز درمان ، به صد اميد

بوي بقيع مي وزداز خاك تربتت
پرواز مي كند دل اهل ولا مدام

همچون كبوتران حريمت فرشتگان
با مكتب ائمه اطهار آشناست

تو سيدالكريمي و ما سائل درت
دردا كه از جنايت عباّسيان دون

ترك مدينه گفتي و وارد به ري شدي
گرد عزا نشست به رخسار اهل ري

شوّال شد محرّم و ري گشت كربلا
پرواز كرد روح شريفت ز تن ولي

تشييع گشت پيكر پاكت به احترام
پيچيده شد درون كفن جسم اطهرت

بر خاك سر نهادي و ديگر كسي نزد
تا چشم ابر ، باران ريزد به پاي گل

غلامرضا سازگار(میثم)

**********************************

غریب ملک ری

چشم ما چون چشم زمزم از فراقت اشکبار
او غریب شهر یثرب ، تو غریب این دیار

داشتی از کینه های خصم بر چهره غبار
تیره بُد هَمواره از ظلم عدویت روزگار

گوهر اشک ملائک می شود اینجا نثار
حنجر دلدادگانت ناله دارد – زار زار

قطره قطره اشک ما شد لاله های داغدار
جان هستی از غم جانسوز تو اندوهبار

جان زِ ماتم در جنون ،یعنی که گشته بی قرار
ماه شد گلبرگ خون و مهر شد گلگون عذار

قلب ما چون قلب هستی در عزایت سوگوار
ای چو جدّت مجتبی دیده جفا از دشمنان

در طریق پیروی از اهل بیت مصطفی
ای مطیع امر حق یا حضرت عبدالعظیم

نی زِ چشم عاشقان تنها بریزد اشک غم
سینه ی دلبستگانت شعله دارد – آه آه

در عزای جانگدازت ای غریب ملک ری
قلب عالم از شرار داغ تو اندوهگین

دل زِ غم لبریز خون،یعنی که گشته بی شکیب
بس که ازچشمان"یاسر"ریخت خوناب جگر

محمود تاری(یاسر)

**********************************

* بهشت مجسّم*

کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفته
صراط را زهمین راه مستقیم گرفته

تو از عشیرۀ عشقی تو از قبیلۀ قبله
که عطر، مرقدت جنة النّعیم گرفته

گدای کوی تو امروزه نیستم من و دانی
سرم به خاک درت اُنس از قدیم گرفته

همیشه سفرۀ دل باز کرده ام به حضورت
که فیض باز شدن ، غنچه از نسیم گرفته

برین بهشت مجسّم قسم که زائر قبرت
به کف برات نجات خود از جحیم گرفته

همیشه عبد ، حقیر است در برابر معبود
به جز تو کی سِمت عبد با عظیم گرفته؟

مَلک غبار زِ قبر تو تا نرُفته نرف

موضوعات مرتبط: حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) - مدح

برچسب‌ها: ولادت حضرت عبدالعظیم(ع)

[ 27 / 11 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

ولادت حضرت عبدالعظیم(ع)


* ماه آسمان ري*

افق فضل و شرف را قمري پيدا شد
يا كه در طور ولايت شجري پيدا شد

باز از بحر ولايت گهري پيدا شد
نخل سرسبز ولا را ثمري پيدا شد

درسماوات و زمين جشن عظيم است امشب
عيد ميلاد كريم ابن كريم است امشب

در رياض علوي سرو روان اين پسر است
نجل مولاي كريمان جهان اين پسر است

بهترين زاده ابناء جهان اين پسر است
فخر دين ، قبله دل ، كعبة جان ، اين پسر است

اوست سروي كه بود دامن هستي چمنش
صلوات همه بر حُسن حَسن در حَسنش

اهل فضل و شرف و علم زعيمش خوانند
خيل عبّاد همه عبد عظيمش خوانند

صاحبان كرم و جود كريمش خوانند
آيت رحمت رحمان و رحيمش خوانند

اوست ماهي كه بر ابناء زمان مي تابد
نورش از ري به همه خلق جهان مي تابد

قامتش سرو و لبش كوثر و رويش ماه است
زائر مرقد او زائر ثارالله است

حرمش كعبه آمال دل آگاه است
حَسني حُسنش بر خلق چراغ راه است

خاص و عامند ز هر سوي رهين كرمش
دل صد قافله سر گرم طواف حرمش

نعمت ساية اين دسته گل عترت را
بر شما داده خدا اين شرف و رفعت را

اهل ري قدر بدانيد چنين نعمت را
فيض همسايگي تربت آن حضرت را

بال جبرئيل زده سايه به بام و درتان
اين شما ، اين حرم زادة پيغمبرتان

يا حجاز است و بُوَد كعبه جاويدانش
جان من ، جان همه خلق جهان قربانش

ري سپهر و حرم اوست مه تابانش
برتر از عرش بُوَد بارگه و ايوانش

دوست دارم كه شب و روز ز لطف وكرمش
پر زند مرغ دلم يكسره سوي حرمش

آيه وحي در اين خانه كتابت دارد
زير اين قبّه دعا كن كه اجابت دارد

زائر او به خدا فيض قرابت دارد
درو ديوار حرم نقش نجابت دارد

ماه صد انجمن اينجاست خدا مي داند
آفتاب حسن اينجاست خدا مي داند

خاك درگاه تو بر درد دل خسته شفاست
سر به خاك حرمت گر نگذاريم جفاست

اي گل باغ حسن عطر تو بر روح صفاست
كرم و جود تو بر ما به عيان و به خفاست

«ما به اين در، نه پي حشمت وجاه آمده ايم»
«از بد حادثه اينجا به پناه آمده ايم»

حُسن پيداي حَسن سرّ نهان حسني
بلكه جانان همه خلق و تو جان حسني

تو به باغ دل ما سرو روان حسني
نخل طاها و گل عطر فشان حسني

ما به خاك حرمت روي نياز آورديم
حاجت خويش به درگاه تو بازآورديم

عصمت فاطمه و عزّت حيدر داري
تو مقام از سخن مدح فراتر داري

تو عطا و كرم آل پيمبر داري
ز حسين و ز حسن جلوه ديگر داري

جان به قربان تو اي سيّد پاكيزه سرشت
شهرري ازتو بهشت است بهشت است بهشت

به تو و عزّت آباء کرامت سوگند
به خدا و به رسول و به امامت سوگند

به جلال و به كمال و به مقامت سوگند
به نماز و به قعودت ، به قيامت سوگند

تو كه سايه به سر خلق دو عالم فكني
چه شود گر نگهي جانب «ميثم» فكني

غلامرضا سازگار(میثم)

*********************************
 

* سبزتر از آسمان*

می برد دل را نسیم تربتت سوی بهشت
می نشاند چشم هایم را فرا روی بهشت

ای کریم بن کریم ، فرزند بانوی بهشت
خویش را حس می کند در باغ دلجوی بهشت

نیستم یک لحظه حتّی در تکاپوی بهشت
هر که آمد سوی تو گردید رهپوی بهشت

می زند جان و دل من خیمه در کوی بهشت
"یاسر"این آهی که دارم در هیاهوی بهشت

ای شمیم نام تو خوشتر ز گلبوی بهشت
بر ضریحت تا که می افتد نگاه عاشقم

نور تو از آفتاب سبط اکبر مجتباست
تا دلم در آستانت بال و پر وا کرده است

در حریم اطهرت چون یافتم فیض حضور
زائر قبر شریفت زائر کرب و بلاست

هر زمان در بارگاهت می رسانم خویش را
می نشیند سبز تر از آسمان بر روی لب

محمود تاری(یاسر)

************************
 

* نگين ري*

با دوستان فاطمه ، لطف عميم داشت
با آنكه نام و شهرت « عبدالعظيم » داشت

هر كس كه پاس بندگي آن حريم داشت
با مهر و عشق و عاطفه عهدي قديم داشت

عطر بهار وحي و صفاي نسيم داشت
يعني كه ره به چشمة فوز عظيم داشت

روحي درآستان ولايت مقيم داشت
دستي پر از كرامت و طبعي كريم داشت

راهي به آستان خداي رحيم داشت
با آنكه جان روشن و قلب سليم داشت

با اهل بيت رابطه اي مستقيم داشت
چون درك كرده بود ، مقام كليم داشت

از بوستان فاطمه ، عطر و شميم داشت
خواندند اهل معرفت او را « نگين ري »

از شهر بند رنج و غم ، آزاد مي شود
اين ياس گلشن "حسن" ،اين عاشق" حسين"

گلواژة حديث از آ‌ن لعل جان فزا
از محضر سه حجّت معصوم فيض برد

مثل كبوتران حرمخانة « رضــا »
شاگرد پاكباختة مكتب « جــواد »

از پرتو هدايت « هــادي » اهل بيت
ايمان خويش را به امامش ارايه كرد

با خاندان وحي پُل ارتباط بود
طور تجلّي سه امام هُمام را

شب تا به صبح شعر « شفق » را مرور كرد
مرغ سحر كه زمزمة « يا كريم » داشت

محمدجواد غفورزاده(شفق)

*********************************
 
* درسايه ولايت*

عبد خداي بود و مقامش عظيم بود
از نسل خاندان امامي كريم بود
در مكتب فضيلت و تقوا فهيم بود
پرهیزگار و عابد و زاهد ، حكيم بود
محبوب پيشگاه خداي عليم بود
در عمرخويش صاحب طبعي سليم بود
دست نوازشي به سر هر يتيم بود
اخلاق او لطيف تر از هر نسيم بود
زيرا صراط زندگي اش مستقيم بود
درساية اميد و ولايت مقيم بود
هر گل كه ديده ايم به ناز و نعيم بود
اين بوستان عشق بهشتي شميم بود
هر كس كه زائرحرم اين كريم بود
نام گراميش اگر عبدالعظيم بود
گر از كرامتش همه كس فيض مي برد

عطرحديث آل رسول از لبش چكيد
تنها نبود پيك خوش الحان باغ عشق
آموخت درس بندگي از اهلبيت نور
غير از خدا نداشت نيازي به هيچ كس
لبخند مهرباني و گرمش چو آفتاب
گل سيرتان عشق به مدحش سروده اند اند
پيوسته او به منزل مقصود مي رسيد
هفتاد و نُه بهار ز عمرش گذشت و باز
در گلشن هميشه بهار حريم او
هر كس كه رو نمود بر اين آستانه گفت
پروانة بهشت بدستش دهد خدا
عبد حقير اوست « وفايي» اگر چه باز
دل در جوار حضرت عبدالعظيم بود

سيد هاشم وفايي



موضوعات مرتبط: حضرت عبدالعظیم حسنی(ع) - مدح

برچسب‌ها: ولادت حضرت عبدالعظیم(ع)
[ 27 / 11 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد